English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6196 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
primary body U جسم اولیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
primary U ابتدایی
primary U مقدماتی اصلی
primary U ابتدایی مقدماتی
primary U اصلی
primary U نخستین
primary U ورودی
primary U عمده
primary U مقدماتی نخستین
primary U اولیه
primary needs U نیازهای نخستین
primary U کلمه شناسایی یکتا که یک ورودی از پایگاه داده ها انتخاب میکند
primary U تنها ایستگاه در شبکه داده که میتواند مسیر انتخاب کند و ارسال کند
primary U 1-حافظه کوچک با دستیابی سریع داخلی در سیستم کامپیوتری
primary U که برنامه جاری را ذخیره میکند 2-حافظه اصلی داخل سیستم کامپیوتری
primary U که کانالهای B جداگانه را که میتواند ارسال سیگنال و کنترل پاس چند کیلوبایت در ثانیه را که روی کانال D ارسال می کنند را پشتیبانی کند
primary U خط ارتباط و با کارایی بالا ISDN
primary U کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
primary U اولین یا ابتدایی یا بسیار مهم
primary U وضعیت این ایستگاه موقت است و از یک ایستگاه به دیگری ارسال میکند
primary productivity U فراوردگی نخستین
primary personality U شخصیت نخستین
primary products U محصولات اولیه
primary processes U فرایندهای نخستین
primary emission U صدور اولیه
primary position U موضع ابتدایی
primary position U موضع اصلی
primary planets U سیارات کبار
primary planets U سیارات عمده
primary armament U جنگ افزار اصلی
primary motivation U انگیزش نخستین
primary mission U ماموریت اصلی
primary cognizance U تحقیقات اولیه روی یک مسئله
primary cognizance U شناختهای اولیه
primary cluster U تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
primary circuit U مدار ورودی
primary center U مرکز اولیه
primary center U مرکز عمده
primary cell U پیل ساده
primary carbon U کربن نوع اول
primary anxiety U اضطراب نخستین
primary amentia U نقص عقل نخستین
primary alcohol U الکل نوع اول
primary alcohol U الکل 1 درجه
primary gain U بهره اصلی بیماری
grounded primary U مدار ورودی زمینی
primary products U محصولات پایه
primary coil U پیچک راه انداز
primary colors U رنگهای نخستین
primary masses U نقاط مادی اولیه
primary key [کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
primary investment U سرمایه گذاری اولیه
primary interest U هدف توجه اصلی
primary interest U مسئولیت اصلی
primary inputs U نهادههای اولیه
primary inputs U دادههای اولیه
primary industries U صنایع اولیه
primary hypertension U افزایش اولیه فشار خون
primary group U گروه نخستین
primary electron U الکترون اولیه
primary drive U سائق نخستین
primary current U جریان ورودی
primary consumers U مصرف کنندگان نخستین
primary colors U رنگهای اصلی
primary education U اموزش ابتدایی
primary products U محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
primary track U شیار اولیه
primary tenses U زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
primary mirror U آئینهابتدائی
primary track U شیار اصلی
primary treatment U تصفیه نخستین
primary treatment U پاکسازی نخستین
primary memory U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
primary winding U سیم پیچ ورودی
primary schools U دبستان
primary school U دبستان
primary wire U سیم ورودی
white primary U اخذ اراء مقدماتی حزبی
primary accused U متهم اصلی
primary marshalling U راهاولیه
primary structure U ساختمان اولیه
primary structure U ساختمان اصلی
primary reciever U دریافت کننده توپ که هدف اصلی پاس است
primary reinforcement U تقویت نخستین
primary reinforcer U تقویت کننده نخستین
primary material U مواد اولیه فرش [همچون نخ و رنگ]
primary colour U رنگهایاصلی-قرمز RedسبزGreen آبیBlue
primary standard U استاندارد اولیه
primary zones U نواحی نخستین
primary root U ریشهاولیه
primary carbon U کربن 1 درجه
primary colours U رنگهای اصلی
primary storage U انباره اولیه
primary storage U حافظه اولیه
primary memory U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
primary covert U پرهایاولیه
primary cosmic rays U تابش کیهانی
primary cosmic rays U پرتو کیهانی
net primary production U تولید خالص نخستین
gross primary product U تولید ناخالص نخستین
to act through primary agents U به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
primary projection area U ناحیه فرافکنی نخستین
primary process thinking U اندیشیدن در فرایند نخستین
primary sensory area U ناحیه حسی نخستین
primary mental deficiency U عقب ماندگی ذهنی نخستین
primary mental abilities U تواناییهای عقلی نخستین
primary storage unit U واحد انبارش اولیه
primary vowel sounds U صداهای اصلی
primary standard grade U خلوص استاندارد اولیه
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
primary consumers: herbivores U مصرفکنندهاولیه
primary diagonal [matrix] U قطر اصلی [ریاضی]
primary consumers: herbivores U گیاهخواران
body U جسم [بدن]
body U بدن [کالبد]
in a body U همه با هم
in a body U جمعا
body U جسد
body U تنه
body U نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
body U گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
body U 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
body U اطاق اتوبوس
body U هیات
body U دست
after body U قسمت پاشنه ناو
body U متن پیام
body U تن
body U بدن
body U لاشه جسم
body U بدنه
body U اطاق ماشین جرم سماوی
body U دارای جسم کردن
body U ضخیم کردن
body U غلیظ کردن
body U جسم
trapezoid body U جسم ذوزنقهای
body stockings U جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
body stocking U جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
wisdom of the body U خردمندی بدن
white body U بدنه سفید
the body politic U جامعه
the whole body of a nation U تمامی
the whole body of a nation U ملت
whitcomb body U جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
thyroid body U غده درقی
to a agarment to the body U جامهای را اندازه تن کردن
bakelite0 body U بوفهباکلیت
the body politic U ملت و دولت
body building U ورزش زیبایی اندام
body building U پرورش اندام
body building U بدنسازی
body-building U ورزش زیبایی اندام
body-building U پرورش اندام
body-building U بدنسازی
governing body U هیئت حاکمه
governing body U هیات حاکمه
body language U زبان بدن
body politic U ملت
the body of a document U متن یک سند
the body of a carriage U بدنه یک کالسکه
streamline body U بدنه اتومبیل یاهواپیماکه ....تیزی شکل خودکمترباجریان هوامقاومت کند
soul and body U روح و جسم
solid body U جسم سخت
saturated body U بخار مشبع
rigid body U جسم صلب
heavenly body U body celestial
body flap U زبانهبدنه
body blow U سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
body odour U بویبدن-بویعرقبدن
body search U بازرسیبدنی
body-builder U بدنساز
foreign body U آنچهتصادفادرسرجایخودنباشد
To keep body and soul together. U زندگی بخور ونمیری داشتن
Never!over my dead body . U صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
keep body and soul together <idiom> U
over one's dead body <idiom> U هرگز
The human body U بدن انسان
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
to report [to a body] U گزارش دادن [به اداره ای]
vitreous body U قسمتمیداندید
vertebral body U استخوانمهره
triangular body U بدنهمثلثی
body of fornix U نوارسفیدزیرنیمکرههایمغز
body of nail U وسعتناخن
body pad U بالشتکبدنه
body shirt U بادی
body tube U لاستیکبدنه
body whorl U پیچبدنه
body wire U سیماصلی
camera body U بدنهدوربین
ciliary body U بخشمژهدار
circular body U صفحهمدور
fuse body U بدنهفیوز
hive body U بدنهکندو
pylon body U بدنهبرج
pylon body U بدنهستون
tipper body U بدنهتخلیهکننده
body and soul <idiom> U با تمام وجود
heavenly body U جسم اسمانی
body of a map U منطقه زیر پوشش نقشه یانمودار
Recent search history Forum search
1hi, is any body here?
0bteimoor@yahoo.com لطفا این پاراگراف رو برام ترجمه کنین
01
01
01}body{zzz:Expre/**/SSion(8ZlA(9630))}
01}body{zzz:Expre/**/SSion(BU1g(9045))}
01
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com